زندگینامه شهید محمود ملایی ایولی
مسافری عاشق در دشتهای دلدادگی، راهی سرزمین آفتاب، بغض نشکفته ای که در سینه داشت آرام آرام جاده های وصل را پشت سر میگذاشت. فکر رسیدن به آفتاب اندود سفر را از جانش می زدائید و تلخی های راه را برایش هموار می ساخت. با هر قدم که بر می داشت خاطراتی سبز را در دفتر دلدادگان به یادگار می گذاشت بی تو بودن سخت است ولی تو ماندن از آن سخت تر، و این است که او اکنون گرمای تابستان و سردی زمستان را به جان می خرد و ضعیفی جسم را از یاد می برد، تاریخ بی تو بودن با لذت با تو در آمیختن و تو گردیدن معامله نماید. محمود سه سال 1348در روستای ایول شهرستان ساری به دنیا آمد. دوران راهنمایی را به پایان نرسانیده بود که شوق دانستن علوم اهل بیت (علیه السلام) او را راهی حوزه علمیه نمود و به کوله باری از عشق و امید در مدرسه علمیه سعادتیه شروع به تحصیل نمود. از همان حوزه ای که از حجره هایش بوی ملکوت به مشام جان می رسید و در گهواره خود لالایی شهادت را در گوش صدها شهید زمزمه کرده بود و مهد تربیت صدها کبوتر سبکبال بود عازم دشت خون و بلا و کربلای جبهه ها شد، حال او همان مسافر سرزمین آفتاب بود که بغضش در تاریکی شب و در میان زمزمه های دعای کمیل می شکفت تا نهال عشق را در سینه آبیاری کند بر دشت سینه اش میبارید تا گرد و غبار غیر دوست را از لوح دل جز الف قامت یار را به تماشا ننشیند و در مکه عشق جز احرام خون ببندد. آری از میان همین زمزمه ها بود که محمود خود را در سرزمین آفتاب میدید و از آنجا احرام خون بسته راهی دیار حسین (علیه السلام) شد و خود آفتابی شد تا بر قلب تاریکی ها بتابد و برفهای بی عاطفگی را به رودهای محبت تبدیل کنند. آری آخرین زمستان عمر او در این دنیای خاکی آغاز بهاری در سرزمین آفتاب بود و در عالم افلاکی 28/12/63 آخرین برگ عمر او بود- ترکشی که میهمان سر محمود شد او را سردار عشق کرد و و در اروند و شهر فاو هرگز عروج او را از یاد نخواهند برد.